۳

این چند وقته نبودم یعنی بودم ولی با خودم بودم ،دیگه زدم به سیم آخر

کاشکی می شد فکر نکرد....

واییییی دیروز خرابکاری کردم حسابی،همیشه قبل از اینکه برم داخل بخش آقای دکتر رو می دیدم که داره بیرون ورزش می کنه،این بار ندیدمش گفتم شاید دقت نکردم ،تا رفتم سریع با 2 نفر دیگه رفتیم داخل اتاق دکتر تا وزن کنیم خودمون رو ،چشمت روز بد نبینه  تا رفتیم رو وزنه دیدیم یکی داره می یاد داخل،آقای دکتر بود ما هم جیغ که نیاین داخل،دلم می خواست اصلا دیگه بیرون نیام همونجا بمیرم،با کلی خجالت اومدیم بیرون

از دست این پسرههههههههههههههههه دلم می خواد خفش کنم

از پسری که آداب معاشرت بلد نیست حالم به هم می خورههههههههههههههه

همین روزا خفش می کنمممممممممممممم

لب هایم را پیش تو جا گذاشتم،

که تا ابد طعم بوسه ام را داشته باشی.....

رفتی،

و لب هایم را با خودت بردی....

به نمی دانم کجا ها....

-بدون لب نمی توان کسی را بوسید....-

و من،

پشت خداحافظی هرگز نگفته ات،

دیگر کسی را نبوسیدم......

 

۲

سلام

من اومدم باز

دیروز صبح که رفتم کارخونه هیچ کاری نکردم.آخه کسی نبود بهمون کار بده.البته کلی پرینت گرفتم .این هم کاره دیگه.بعدش هی چایی خوردم با کلی کیشمیش و بادوم و از یه پسره هم گزارش کارش رو گرفتیم که ایشالله بدیم به استاد تا ببینیم چی میشه ساعت 12 هم در رفتیم اومدم خونه. تند تند حاضر شدم رفتیم خونه خاله.باکلی قابلمه.آخه خاله حامله هست ما غذا پختیم رفتیم اونجا.انقدر خوردم که نفس بالا نمی اومد.بعد همین جوری که حرف می زدیم خاله کوچیکه گفت اگه آرزو کنی و دست به زاری رو شکم زن حامله اگه نی نی لگد بزنه آرزوت براورده میشه ما هم تا دست گذاشتیم آرزو کنیم نی نی یه لگدی زد که قلبم وایساد.دوباره اومدیم آرزو کنیم واسه تست بازم دست نذاشته بودیم یه لگد دیگه خوردیم . بعد خاله کوچیکه اومد دست گذاشت هر چی صبر کرد لگد نخورد.کلی بهش خندیدم ولی خیلی جالب بود یه موجوده زنده تو بدن یکی دیگه وای خدا چه کارهایی که نمیکنه

یه موضوع دیگه هم که کلی خندیدم و حرص خوردم به پسره بیشعور گفته بودن که چرا عروسی نمی گیری گفته بود با این فامیل کی عروسی میگیره؟ ،آخه مردیکه، غیر آدمیزاد فامیل تویی، از ترس اینکه مجلس به هم بریزید ما جشن نمی گیریم بعد تو حرف اضافی نزن

۱

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند

 

 دل دیگری او را سیر کرده است

 

 خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است

 

تنها دقایقی چند تأخیر کرده است

 

گفتم امروز هوا سرد بوده است

 

شاید موعد قرار تغییر کرده است

 

 خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است

 

 گفتم از عشق من چنین سخن مگوی

 

گفت خوابی سال‌ها دیر کرده است

 

در آیینه به خود نگاه می‌کنم ـ آه!

 

 عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

 

راست گفت آیینه که منتظر نباش

 

او برای همیشه دیر کرده است